Wednesday, March 20, 2013

آزیتا قهرمان / بهارانه

ابرهایت پنهان هنوز
خواب هایت از بیراهه می رود
 با همین  آسمان  غایب ما
  می شود در قطره ای پارو کشید.
 ایستاده ایم و
 دریا در خون درخت 
  بیدار می شود.
 باد گوشه ی تو را گرفته 
همه ی خاکسترها امروز دیوانه اند.
وقتی پرنده می خواند
طول و عرض خدا
جزیره ای سبز است.
ماه دل می زند
  در انگشتی که می کشم بر قلب باد.
در سایه ی شیشه های روبرو
در خط کوتاهی شبیه پروانه ها
 اسم کوچکی هستیم ما
تنها  بهار می تواند ثابت کند
 برگشته ایم
حتی وقتی  رفته ایم
می شود صدایمان کرد 
دوباره

No comments:

Post a Comment