Tuesday, November 26, 2013

غروب آلانیا

مسیری که هر روز صبح زود برا ی پیاده روی میروم از کنار باغ های پرتقال و مزارع موزو آوکادو میگذرد منظره ای خوشایند مخصوصا اگر شب قبل باران هم باریده باشد. حتی در محلات مدرن  و لابلای اپارتمان های سر به فلک کشیده هنوز  این با غستان ها معصومانه پابرجا ایستادهاند و میدرخشند  .آن  مسیر  دیگراز حاشیه ساحل رد میشود . پیاده رویی به موازات دریای مدیترانه که آرام و آبی است با اسمانی شفاف  ؛  چند کشتی و قایق سپید آن دورها  .  تنها بدی اش این است که  معمولا چند سگ  قلدرسیاه و قهوه ای که پاسبان محله اند خیلی خودمانی  دنبالت  راه میافتند و  این صمیمیت نابه جا  چندان  هم دلچسب نیست
دارم این روز ها کتاب  اورهان پاموک  "استانبول خاطرات  موزه یک شهر "را میخوانم گذشته از نثر خوب و روان او و طرح منحصر به فرد موضوع مهاجرت ؛ نوشتن  و تنهایی ... ن او مرا به فکر های دور و درازی  میبرد . جایی  او از سه نویسنده محبوبش کنراد ؛ ناباکوف و نایپل میگوید که منشا نوشته های هرسه اینها برخاسته از  توصیف و شرح بی ریشگی در تقابل با ریشه های فرهنگی انهاست . این  نویسنده ها  مابین زبان ها فرهنگ و قاره های گوناگون درسفر بودند .
بعد مینشینم به زندگی خودم فکر میکنم. این زندگی که میل بقایش را از جابجایی  و فرار و سفرهای مدام ! میگیرد ا؛ این دویدن از چه  مواد اولیه ؛ سموم  ناشناخته و ارزوهای ناممکنی تشکیل شده ؟ مقدار بسیار زیادی علاقه به ادبیات  ؛هنرو موسیقی .؛ اشتیاق عاشقانه ای برای فراموشی وبه یاد آوردن . تمایلی عمیق به جستجوی رازها ؛ گم کردن واقعیت روزمره ؛  علاقه و کشش عجیب  به انزوا همان قدر که شوق  دیدار با آدم ها و یا رفتن به موزه و گالری  ذوق پنهان شدن و نبودن در من است مانند شکلی از مرگ که مدام خودش را آرایش کند و لباس دیگر بپوشد تا گمنام و ناشناس و نامری ی با من  در خیابان ها قدم بزند .
   بیش از علاقه به طبیعت و دیدار با آدم ها  باید اعتراف کنم ؛ تماس و آشنایی با  هنر و معماری ؛   افسانه ها ؛ آداب و جشن های هر شهر تازه ای برایم زیبا بوده است .این چیز ها  بهترین و عمیق ترین بخش آدم ها و  حقیقی ترین چهر ه   یک سرزمین است و آن اضافات غیر قابل هضم و آلرژی زا راهم ندارد
بیشتر چیز ی  از دانش و جستجو در خود دارد تا گردش و وقت گذرانی به شکل معمول   
این زندگی از محبت عمیق به خانواده ام و وسواس زجر آوری به ایجاد نظم و برنامه ریزی  هم تشکیل شده . چیز ی که همیشه تمام تلاش هایم در ان ناموفق از کار د رمیاید .    وسواس  کشنده و فلج کننده  مساحی  دیوانه که نقشه منطقه ای  فضایی و نامریی را مدام رو ی کاغذ طراحی کند یک تمایل تقلید ناشیانه از " اشر " . با دقتی ریاضی و طرحی هندسی همیشه مشغول پیاده کردن افکارو ارزوها ؛ جهت رویا ها و نشانه گذاری خواب ها روی کاغذ و  اجرای بی عیب و نقص آنها   در زمان محدود و پوسیدنی اطرافم هستم. یک ولع بیمار گونه  به اسطوره شناسی تاریخ ادیان و فرهنگ عامه و خاطرات شخصی .البته خیلی از عادت هایم کم رنگ شده  مثلا عادت تببین چیز ها و نتیجه گیری از حوادث و رفتار و ماجراها  به هر قیمتی که شده
 مانند حکایت آن تختخواب یونانی  

1 comment: