Thursday, May 21, 2015

/ در نشریه گیور / گفتگوی «فرهادکریمی» و «آزیتا قهرمان» پاییز1393


گفتگوی «فرهادکریمی» و «آزیتا قهرمان» پاییز1393
------------------------------------
ـ خانم قهرمان با توجه به اینکه خودِ شما از چهره¬های موفق شعر زنان ایران هستید. تحلیل شما از جایگاه شعر امروز زنان ایران چیست؟

یکی از چهره های پیشگام شعر نو فارسی؛ خانم شمس کسمایی بود که از بد روزگار نشانی ازدفتر شعرهای او باقی نماند. او زنی بود نواندیش و صاحب افکار مترقی. نادیده ماندن این شاعر شبیه همان سرنوشتی است که برای بسیاری زنان شاعر در طول تاریخ اتفاق افتاده است. چقدر جای خوشبختی است که یکی از مهم ترین چهره ها در شعر مدرن فارسی شاعری چون فروغ است که در آغاز این تحول با زبان؛ تخیل و افکارش در دگرگونی شعر نو نقشی موثر داشت. هر چند بیش از همه روی بیان احساسات زنانه و یا زندگی خصوصی او تاکید شد. شعر امروز و بخصوص شعر زنان به نوعی آموخته و متاثر از همین عصیان ؛ صمیمت و خودکاوی است . این شعر وارث تجارب اجتماعی عمیق ؛ دوران انقلاب و جنگ و تحولات جهانی و عصر اینترنت است ؛ ترجمه و آشنا یی با هنر وادبیات مدرن پشتوانه این خودآگاهی تاریخی واجتماعی و باعث ابتکارو تنوع در آفرینش ادبیات بوده است . امروز ما شاهد مجموعه هایی با بیان و ذهنیت مستقل هستیم . مجموعه هایی که در معیاری فراتر از جنسیت؛ در تشخص زبان ؛ تخیل و تازگی شیوه های روایت و اعتراض مورد توجه قرار میگیرد
.
ـ استفاده از كلمات به منظور ساخت فضاهاي گوناگون و شايد از پيش سنجيده، به آثار شما و مخصوصن مجموعه¬ی «هیپنوز در مطب کالیگاری» خصوصيتي هندسي مي‌دهد. درهم ریختن هنجارهای زبان، چگونه می¬تواند جلوه‌ي تازه‌اي از مفهوم را به نمايش بگذارد به گونه¬ای که با کلیشه شدن فاصله بگیرد؟

اگر منظور از خصوصیات هندسی تناسب و شکل پذیری عناصر شعر در یک ساختار به هم پیوسته باشد در همین کتاب شعری به طنز هست . «دستور تهیه یک آدم»: «باید به متر و وزنه ها برگردم/ به شاقول و دایره/ پرگار و گونیا/...لبه های با چسب محکم شده /دندانه های ریز دور صدا ». در اشعار این کتاب ؛ زبان در بافت و ترکیب با فضای هرشعر خودش را بیان میکند. این خیلی ناخودآگاه در شعرها شکل گرفته . شاید همین تفاوت فضاها باعث شد شعرها را در دسته بندی های کوچکتر کنار هم قرار دهم تا تفاوت ها و شباهت ها هم را کامل کنند . فکر می کنم تغییر هنجارهای زبانی در شعر گذشته از ارتباط با دگرگونی های اجتماعی؛ به لحن عاطفی شاعرو درون مایه شعر بر میگردد. مهم این است که هر " واژه " در دگردیسی خود بتواند به یک عضو زنده و پویا در کل اندام شعر تبدیل شود . با دیگر اجزا در اتصال و حرکت قرار بگیرد. همان قدر که غرابت را به رخ می کشددر طبیعت جمله جا افتاده باشد. نوآوری و حادثه در زبان پیش از همه در تخیل و اندیشه دنیای شاعر اتفاق می افتد بعد در زبان او بروز می کند وگرنه ابراز آن در سطح زبان یک آرایه لفظی ست. مگر آن که رابطه های معنایی جدید در تمامیت شعر ایجاد کند. شگرد و شیوه های کار از قدیم تا امروزدر کارگاه های شعر ی و دانشگاه های شعر تدریس می شود و مثل گذراندن یک واحد عمومی درسی است. مهم تر سیر و سلوک درونی شاعراست که لحن شخصی و سبک او را می آفریند
.
ـ این در کنار هم گذاشتن تفاوت¬ها و شباهت¬ها که گفتید، چه تأثیری در روند معناپذیری شعرها می¬تواند داشته باشد؟

این کتاب سه سال قبل با نام «شبیه خوانی « د رنروژ چاپ شد. کتاب را بانامی که به سویدی منتشر شده بود "هیپنوز در مطب دکتر کالیگاری " برای ناشر در ایران از پیش فرستاده بودم .کتاب بعد مدتها انتظارِ با همین نام ؛ منتشر شد . نامی ملهم ازیک فیلم دوره صامت سینمای المان « کابینه دکتر کالیگاری « است که روایتی پیشگویانه و معماگونه از دورانی تاریک است.نام یکی از بخش های کتاب نیز همین است . نوعی مونولوگ درونی که طرح سوال و جواب دارد .در ادبیات کلاسیک ما از شاهنامه تا هفت گنبد و هزارویکشب این تقسیم بندی ها نوعی ایجاد مرحله و فصل است. نام "شبیه خوانی" سوای معانی چندگانه آن ؛ برایم خاطره پرده خوانی و نمایش های کودکی ام در مشهد بود. میخواستم در عین فاصله گذاری و همنشینی این مجاورت ارتباط بینامتنی شعر ها با یکدیگر پیوندی ایجاد کند. مثل کتاب های کوچک به هم پیوسته در یک کتاب . در ترجمه سوئدی هم این تدوین و نامگذاری هست . هر نه بخش کتاب ؛ بر اساس روح مشترک شعرها و همان محور و اسامی آشنادر خاطرات شخصی و ادبیات است .کتاب نامادری . کتاب رابعه ؛ کتاب یحیاِ؛ کتاب سلما ؛ کتاب روزها...؛که یادمان رفتگان و روزگارماست . کتاب شبیه خوانی؛ سه گزارش شعری از آدم ها و شهرهای واقعی و خیالیِ.مشهد ؛اصفهان و سرزمینی درخاک ناکجا که نوح کلاغ رابه جستجوی آن فرستاد. این چیده مان درونی؛ اتاق های مجاور با چشم انداز متفاوت است. میتوان در هر کدام با نگاه دیگری تماشا کرد. یا به زبانی گوش داد که دارد خواب هایش را تعریف میکند
 .
ـ نوع رفتار شما با زبان در مجموعه¬ی « هیپنوز در مطب دکتر کالیگاری» در مقایسه با سایر آثارتان بیشتر به چشم می¬آید.؟

این کتاب بعد از کتاب "زنی آمد مرا بپوشد" دومین مجموعه شعرهایم بعد از مهاجرت است. راه رفتن روی لبه های باریک و لیز حافظه. این شعرها بیشتر یک نامه نگاری برای طراحی یک گفتگوی دوستانه است . نقش آفرینی کلمه ها تا بتوانم بیگانگی و مه زدگی اطرافم را در خاطره و زبان اهلی کنم . از آن خود کنم . چشمی به دنیای بیرون داشتم و نگاهی به ساعتی گم شده که در ذهنم تیک تاک می کرد هنوز . همه صداها؛ رنگ ها و شکل های خاموش در سپید روزی بی پایان و صامت ؛ بی هیچ رد و نشان از هر چه قبلا می شناختم. حتا نگاه دیگران؛ حرکت ابرها و بوی زمستان را باید دوباره می نوشتم تا معنایش را بفهمم. شاید شعر تنها امکانی باشد که زمان گذشته و آینده را با همه پراکندگی و آشوبی که در آن است در لحظه اکنون شکل پذیر و آشنا می کند؛ به آن معنا و چهره می بخشد. نگاهی دوباره به مکان های پشت سر ؛به همه زندگیم؛ آموختن زبانی دیگر. همکاری با مترجمان برای برگرداندن شعرهایم و همه شعرهایی که در این سال ها ترجمه کردم ؛ فکر میکنم مرا به دقت بیشتری روی شیوه بیانم واداشت ؛ نه فقط در نگارش نوشتاری ؛ بلکه اجرای شنیداری زبان ؛ پیوند لحن و کلام و گوش . نقشی که شنیدن در خوانش یک شعرو کشف لذت زبان و حس دارد

ـ در بررسی شعرهای این مجموعه به نوعی خودمحوري و فرديت مستتر در سطرها برخورد می¬کنیم. پرداختن به صورت¬های محیط شخصی چگونه می¬تواند شعر را از لحاظ هستی شناسی به کمال مطلوبِ شاعر برساند؟

همه چیز در شعر در همین گره خوردگی من شاعر با جهان بیرون اتفاق می افتد. جایی که یک نام ؛ یک شی ؛ یا پدیده بار چنان عاطفه ای را با خود حمل می کند که می تواند به درخشش در اید و نشانه ای نمادین در فضای یک متن شود . همه راز هنر در همین اتفاق است : چگونه ماجرا ی شخصی با تجربه ای همگانی ومشترک می آمیزد ؛ معنا پذیر و زنده میشود . همیشه در ناگفته ترین رازهای ما یک همدلی و اشتراک جمعی هست. جایی که نماد و تصویر در حوزه فرهنگی زبان و ناخود آگاه جمعی؛ ما را با همه هستی یکی می کند. همین جزیی نگری به شخصیت اشیاو اتفاقات ؛ سلب قدرت از عادت های ذهن و زبان است . این مفاهیم به هم پیوسته ؛ ذهن شاعر و جهان را در زبان همخانه میکند.
عشق احساسی شخصی بین دو موجود فانی است اما فرافکنی آن بر دیگر جلوه های طبیعت و حیات در شعر حافظ راز خلقت در اشعار سنایی نیروی پیوند بین الوهیت و آدمی و در شعر مولوی رمز جوشش و تدوام عالم هستی می شود
.
ـ یعنی معتقدید که شعرها با ایجاد مرکزیت حسی، عاطفی و زبان ویژه، ساختار درونی خود را نشان میدهند؟

بیشتر از مرکزیت ییوستگی مسیرهادر یک شعر نوعی شبکه را می سازد و یک موجود زنده را خلق میکند . انگار در مارپیچی از آینه های تودر تو در حرکت باشیم . تصاویری در بی نهایت تکرار ؛ کژ و مژ و شکسته روی هم میلغزند و هم را باز می افرینند و ادامه میدهند .جابه جایی هر تصویر موقعیت آن دیگری را تغییر می دهد . شفافیتی نامریی همه تصاویر را به هم متصل میکند و به نوسان در میاورد اما توضیح ِ تجلی این تمامیت بیشتر از انکه تعریف پذیر باشد ؛ راز گونه و جادویی است
 .
ـ یکی از عواملِ تأویل¬پذیری عینی آثار شما رویکرد تصویری شعرهای¬تان میان انتزاع و بیان¬گری¬ست که فاصله¬ای متعادل ایجاد می¬کند. چگونه می¬توان کلیدهای معنایی چنین متن¬هایی را در اختیار مخاطب و منتقد گذاشت به گونه¬ای که
شاعر خلع سلاح نشود؟

رابطه بین انتزاع و بیانگری مانند پیوند بین رویا و واقعبت در قصه های پریان و ادبیات اساطیری است. چیزی که دوگانگی بودن ما؛ عالم بیرون و درون را نمایش می دهد. رویا برای ظهور به شکل و ابعاد عینی نیاز دارد . اتفاقات و اشیا به رمز و راز تا کشف و دریافته شود. شعر بیان عمیق ترین و ناپیداترین حقایق جهان یعنی: دنیای درون انسان است. منبع همه دریافت های ما؛ سرچشمه رنج و شادمانی و شیوه ارتباط ما با دیگری با هستی و خود است. ما همیشه جهان را این گونه در خود باز یافته ایم. نوسانی بین انتزاع و عینیت ؛ تاریکی و روشنایی . چندی پیش "میچیو کاکو" فیزیکدان درباره مهمترین دستاورد علم در آینده می گفت: دستگاهی که قادر خواهد بود از رویاهای ما فیلم برداری کند تا آن را برای دیگران و خود ما دوباره به نمایش در آورد. خواب هایی که می بینیم؛ سرزمین ها و زمان و ملاقات هایی که به آن می رویم و باز می گردیم. شعر کهن ترین چیزی است که بعد از اختراع و تکامل زبان به طور طبیعی همین نقش را به عهده داشته است؛ مکاشفات و مشاهدات درونی ما را برای دیگران در زبان دوباره ظاهر کرده است. از مرزهای ممنوع و محال عبورمان داده است. عوالمی نادیدنی که هوش شاعرانه ما قادر به دیدن و شنیدن آن است و حافظه ناخودآگاه قومی ما ذات و معنایش را در می یابد
.
ـ شما در «هیپنوز در مطب کالیگاری» علاوه بر بیان تجارب شخصی، دغدغه¬های اجتماعی¬تان را نیز به خوبی بیان می¬کنید. انگاره¬های اجتماعی شعر شما معطوف به چه مولفه¬هایی است؟

می توانم بگویم در آفرینش شعر آزادی و قدرت شورش مهمترین مولفه است ؛ هم اجتماعی و هم فردی. با ارزش ترین نمونه های ادبیات جهان از گیلگمش و پرومته تا آثار و ادبیات مدرن به این موضوع پرداخته . از آگاهی به مرگ تا فناپذیری عشق، از معمای زمان تا آرزوی نوزایی ؛ عدالت و زیبایی بر خاکی که زادگاه و سرنوشت ماست. نوشتن هر شعر تولد یک دنیاست .امکانی از یک شیوه ی نگاه و زندگی . چیز ی که زیر بنای خلاقیت و دیگر ابعاد انسانی ما را جهت و معنا می بخشد. زن بودن عمق و لایه های مضاعف دیگر دراین موقعیت انسانی است . نوشتن یک شعر ؛ لحظه لحظه نگارش هر سطر؛ تمرین رهایی است. آزادی غلبه بر سکوت. آزادی رها شدن از نادانستگی؛ آزادی از ابهام و گنگی ّیک دنیای کشف ناشده و آرزوهای فرو خفته. آزادی استفاده از" قدرت زبان برای غلبه بر زبان ِقدرت ". ما با هزاران مرز و محدوده دربی نهایت کیهانی خود درحصار تاریخ و زمان و جسم خود در بندیم؛ زبانی که وارث آنیم مارا می اندیشد. کودکی ما؛ زخم های ما؛ جنسیت ما؛ زمین و زمانه ای که در آن به دنیا می آییم؛ پوستی ما را در خود گرفته تا معرف چهره و نام ما باشد. نوشتن عبور از تمامی این حلقه های چنبر زده دراطراف ذهن و زندگی ماست
.
ـ چگونه میان ذهنیت فردی و اجتماعی¬تان رابطه¬ای همسو ایجاد می¬کنید؟

.هیچ عمدو تلاشی برای ایجاداین همسویی در کار نبوده . فاصله ای بین این دو نمی بینم .حتا انتخاب انزوا باز هم اجرای یک نقش اجتماعی است .سکوت نوعی حرف زدن با دیگران است .هیچ حرکتی از زمینه اش جدا نیست . از همان آغاز یک کار هنری بخش بزرگی از نیروی ما درگیر محدوده و ممنوعیت هایی میشود که ما در آن به دنیا امده اییم و بودن ما را شکل داده است . شعر نوعی شناخت زندگی و تعریف آن است . نوشتن موقعیتی است که بیش از پیش ما را بااین موانع و پرسش ها رودرو میکند . فکر میکنم شعر مکالمه ای است که براساس همین چرایی ها و نیازبه دگرگونی شکل میگیرد . نوشتن صحنه بازتاب همین جدا ل های بیرونی و جدل های درونی ما با یکدیگر است

ـ چندگانه بودن و یا چندآوایی از خصیصه¬های بارز شعرهای شماست. این چندگانگی چقدر امکان تفاسیر مختلف را در یک زمان ایجاد می¬کند و به اصطلاح، معنا را به تأخیر می-اندازد؟

تنها به تاخیر انداختن معنا کافی نیست. مهم روبرو شدن با همه جنبه های حقیقت است. تفاوت صداهای چندگانه در شعر امکان کشف های تازه در واقعیت پیرامون ماست. چیزی که از دایره تعاریف از پیش معین و تک صدای سرکوبگر فراتر می رود. احساسات ما یک مسیر خطی منطقی و حساب شده ندارند؛ ناگهانی؛ متضاد و چند لایه هستند. در آن واحد ما در چندین مکان و زمان غایب و حاضر ؛چندین برداشت گوناگون شناوریم. این نوع نمایش جهان در شعر شکل صمیمانه تری برای نشان دادن حس ها و موقعیت انسانی ما دارد. چگونه می شود خود را از میان نهیب پر قدرت و بی رحم قضاو ت ها و ترس های کهنه و سرو صدای کر کننده و دروغین رسانه های جمعی نجات داد تا زبانی جستجوگر و پویا از مابا ما سخن بگوید؟

ـ شناخت از زوایای متنی که با تکیه بر دانش نشانه¬شناسی ارائه شده، چقدر مخاطب را به خوانش دوباره¬ی¬¬ متن ترغیب می-کند؟

فکر نمی کنم فقط با تکیه بر دانش نشانه شناسی بدون دریافت و تجربه ای درونی ؛ بتوان شعری نوشت .وقتی کلمه "دانش " را به کار می بریم به قول فوکو : با نفوذ اقتدار و تعاریفی تثبیت شده روبروهستیم. این لااقل در شعر نمیتواند نقش اصلی را داشته باشد.بیش از هر چیز انتقال صمیمانه حسی و قدرت نو آوری علاقه مخاطب به خواندن یک شعر را باعث میشود . معرفت و مکاشفه ای که با جان و تجربه زیسته شده در زبان و تخیل شاعر نیامیزد ؛ مشکل بتواند کنجکاوی و ذوق ما را ترغیب کند .

ـ به نظر شما بهتر نیست شاعران ما همزمان با بکار بردن تکنیک¬های خاصِ زبانی از تکنیک¬های استعاره¬پردازی هم استفاده کنند چون این کار باعث یافتن رابطه¬ای معقول و منطقی بین چیزهای نامحدود می¬شود؟.

کاملا همین طور است. جان و جنم کلمه و شعر بر پایه استعاره است. جایی که تصویرها در آینه های تو در توی زبان بر یکدیگر منعکس می شوند ؛ از درون هم زاییده میشوند و صورت می گیرند. راز استعاره در همین لایه ها و طیف های معنایی بی شمار، همنشینی و ترکیب کلمات در امکانی بی نهایت مانند ریاضیات است . "استعاره " جادو و رمز پنهان همه هنرها ؛همه لذت های روحی و جسمانی و سفر در پهنه ی تخیل است. زبان در استعاره تکامل یافت، ذهن پیچیدگی پیدا کرد. به اختراع و اکتشاف و فلسفه دست یافت؛ قادر به تعمیم و تاویل شد . فکر می کنم تاریخ هنر؛ تاریخ تولد و باز تولید استعاره هادر سبک های تازه است. این حس آمیزی دنیایی که ما را احاطه کرده است برایمان آشنا میکند و با ما به گفتگو در می آورد. چگونه می شود با شعر در آمیخت با واژه هایی که روح و رازی انسانی در آن نیست. تکنیک؛ شگرد به کارگیری ابزار زبان است اما بدون رسیدن به جوهر واژه و تخیل در استعاره؛ شعر بعد و عمق ندارد .
……………
ا کتاب ها:
آوازهای حوا، مجموعه شعر، مشهد، ۱۳۷۱
تندیس‌های پاییزی، مجموعه شعر، مشهد، ۱۳۷۵
فراموشی آیین ساده‌ای دارد، مجموعه شعر، مشهد، ۱۳۸۱
اینجا حومه‌های کلاغ است؛ مجموعه شعر، سوئد؛ ۱۳۸۸
زنی آمد مرا بپوشد، مجموعه شعر، تهران؛ ۱۳۸۹
شبیه خوانی، مجموعه شعر، نروژ؛ ۱۳۹۱,
هیپنوز در مطب دکتر کالیگاری، مجموعه شعر، تهران، ۱۳۹۳
گزیده اشعار .نشر اچ امد اس مدیا .لندن 1393
قایقی که مرا آورد، مجموعه شعر، سوئد، ۱۳۹۳
اشعار به سوئدی و انگلیسی
" چهار کتاب" سوئد نشر اسموکادول 1388
جلسه هیپنوز در مطب دکتر کالیگاری؛سوئد ،۱۳۹۱
سفرنامهٔ سراندیپ؛ 1392سوئد
گزیده اشعار به انگلیسی. لندن

1 comment:

  1. اگه ممکنه ایمیل ایشون رو برای بنده بفرستید چون من سال ها با یکی از کتاب های ایشون زندگی کردم م.

    ReplyDelete