مسیری که هر روز صبح زود برا ی پیاده روی میروم از کنار باغ های پرتقال و مزارع موزو آوکادو میگذرد منظره ای خوشایند مخصوصا اگر شب قبل باران هم باریده باشد. حتی در محلات مدرن و لابلای اپارتمان های سر به فلک کشیده هنوز این با غستان ها معصومانه پابرجا ایستادهاند و میدرخشند .آن مسیر دیگراز حاشیه ساحل رد میشود . پیاده رویی به موازات دریای مدیترانه که آرام و آبی است با اسمانی شفاف ؛ چند کشتی و قایق سپید آن دورها . تنها بدی اش این است که معمولا چند سگ قلدرسیاه و قهوه ای که پاسبان محله اند خیلی خودمانی دنبالت راه میافتند و این صمیمیت نابه جا چندان هم دلچسب نیست
دارم این روز ها کتاب اورهان پاموک "استانبول خاطرات موزه یک شهر "را میخوانم گذشته از نثر خوب و روان او و طرح منحصر به فرد موضوع مهاجرت ؛ نوشتن و تنهایی ... ن او مرا به فکر های دور و درازی میبرد . جایی او از سه نویسنده محبوبش کنراد ؛ ناباکوف و نایپل میگوید که منشا نوشته های هرسه اینها برخاسته از توصیف و شرح بی ریشگی در تقابل با ریشه های فرهنگی انهاست . این نویسنده ها مابین زبان ها فرهنگ و قاره های گوناگون درسفر بودند .
بعد مینشینم به زندگی خودم فکر میکنم. این زندگی که میل بقایش را از جابجایی و فرار و سفرهای مدام ! میگیرد ا؛ این دویدن از چه مواد اولیه ؛ سموم ناشناخته و ارزوهای ناممکنی تشکیل شده ؟ مقدار بسیار زیادی علاقه به ادبیات ؛هنرو موسیقی .؛ اشتیاق عاشقانه ای برای فراموشی وبه یاد آوردن . تمایلی عمیق به جستجوی رازها ؛ گم کردن واقعیت روزمره ؛ علاقه و کشش عجیب به انزوا همان قدر که شوق دیدار با آدم ها و یا رفتن به موزه و گالری ذوق پنهان شدن و نبودن در من است مانند شکلی از مرگ که مدام خودش را آرایش کند و لباس دیگر بپوشد تا گمنام و ناشناس و نامری ی با من در خیابان ها قدم بزند .
بیش از علاقه به طبیعت و دیدار با آدم ها باید اعتراف کنم ؛ تماس و آشنایی با هنر و معماری ؛ افسانه ها ؛ آداب و جشن های هر شهر تازه ای برایم زیبا بوده است .این چیز ها بهترین و عمیق ترین بخش آدم ها و حقیقی ترین چهر ه یک سرزمین است و آن اضافات غیر قابل هضم و آلرژی زا راهم ندارد
بیشتر چیز ی از دانش و جستجو در خود دارد تا گردش و وقت گذرانی به شکل معمول
بعد مینشینم به زندگی خودم فکر میکنم. این زندگی که میل بقایش را از جابجایی و فرار و سفرهای مدام ! میگیرد ا؛ این دویدن از چه مواد اولیه ؛ سموم ناشناخته و ارزوهای ناممکنی تشکیل شده ؟ مقدار بسیار زیادی علاقه به ادبیات ؛هنرو موسیقی .؛ اشتیاق عاشقانه ای برای فراموشی وبه یاد آوردن . تمایلی عمیق به جستجوی رازها ؛ گم کردن واقعیت روزمره ؛ علاقه و کشش عجیب به انزوا همان قدر که شوق دیدار با آدم ها و یا رفتن به موزه و گالری ذوق پنهان شدن و نبودن در من است مانند شکلی از مرگ که مدام خودش را آرایش کند و لباس دیگر بپوشد تا گمنام و ناشناس و نامری ی با من در خیابان ها قدم بزند .
بیش از علاقه به طبیعت و دیدار با آدم ها باید اعتراف کنم ؛ تماس و آشنایی با هنر و معماری ؛ افسانه ها ؛ آداب و جشن های هر شهر تازه ای برایم زیبا بوده است .این چیز ها بهترین و عمیق ترین بخش آدم ها و حقیقی ترین چهر ه یک سرزمین است و آن اضافات غیر قابل هضم و آلرژی زا راهم ندارد
بیشتر چیز ی از دانش و جستجو در خود دارد تا گردش و وقت گذرانی به شکل معمول
این زندگی از محبت عمیق به خانواده ام و وسواس زجر آوری به ایجاد نظم و برنامه ریزی هم تشکیل شده . چیز ی که همیشه تمام تلاش هایم در ان ناموفق از کار د رمیاید . وسواس کشنده و فلج کننده مساحی دیوانه که نقشه منطقه ای فضایی و نامریی را مدام رو ی کاغذ طراحی کند یک تمایل تقلید ناشیانه از " اشر " . با دقتی ریاضی و طرحی هندسی همیشه مشغول پیاده کردن افکارو ارزوها ؛ جهت رویا ها و نشانه گذاری خواب ها روی کاغذ و اجرای بی عیب و نقص آنها در زمان محدود و پوسیدنی اطرافم هستم. یک ولع بیمار گونه به اسطوره شناسی تاریخ ادیان و فرهنگ عامه و خاطرات شخصی .البته خیلی از عادت هایم کم رنگ شده مثلا عادت تببین چیز ها و نتیجه گیری از حوادث و رفتار و ماجراها به هر قیمتی که شده
مانند حکایت آن تختخواب یونانی
This comment has been removed by a blog administrator.
ReplyDelete