هفت کوه ؛ شش
دریا و دو آسمان تبانی کردهاند؛ دروغگویند
کی به تو گفت دوستت دارم؟
توی گلهای شیپوری زار میزنم: از تو بیزارم
توی رودخانههایت آهک ریختم روی ملافهها مرکب
شکل عفریت کشیدم روی بالش
شاخ دیو روی عکست از تو بترسند ماهیها
به دکمههایم قفل محکمی بود به نوک پستانم طلسم
همهی درختهای کوچه را اره کردم از لج
همهی فایلهایت را پاک
اسمت را چپه صدا زدم؛ پیرهنت را دزدیدم
قیر مالیدم به شیشه ماشینت؛ میخ پاشیدم پیچ جادهها
در توالت رویت قفل؛ رفتم سینما ؛ بی خیال
توی لیوانت سوسک انداختم؛ توی کفشت پونز
بازی را به هم زدم هر روز
مهرهها را از نو دوباره چیدم
وسط حرفها یک باغوحش دریایی
پشت جدایی یک فرودگاه صحرایی کشیدم
شب صدای جن شدم توی گوشهات
بمب ساعتی توی رگ و پیات
کراوات میهمانیات را قیچی زدم زیکزاگ
حر فها را گرداندم مثل باد
کارهایت همه بایگانی
لای پوشه ...
تو بدجور بوی زعفران و گل سرخ میدهی
صدایت اه اه شبیه
بوق قطار دلم را هُرریِ
چشمهایت بدتر؛ دو پیاله مسی؛ پر از قند و حلوا ست
قلبت هزار ماهی قرمز وول وول توی هم
بعد از این هرچه بپرسی راست میگویم
هرچه بگویی انکار
توی موهایت کوکتل مولوتوف پرت کردم
شبیه آرتور رمبو شوی
انگشتم فرو توی رویاها؛ چک چک کند حالت
قورباغهها سوزن شدند زیر لحاف
پرندههای شعر اسب پریدند بالای درخت
زنها قوری چینی روی میز اتاق
تمام فلشهای دنیا خمید سمت چشمهای تو
خیابانها تا خورد پله پله تا کنار پایت
گیج درگیر حفظ شماره طولانی توام
در استخدام تماشا این گوش و چشمهای قیقاج
خسته ازاضافه کاری مدام
از تق تق ِچکشها روی دیوارت ابرها زاییدند
دوری از چنگالهای تیزم
سازهای نق نقو توی دلم رجزخوانند
سماع فیلها روی حلقهی آتش
رقص ِخرسهای دامن گَّلی روی بشکهی باروت
زنجیری هندوستان شدم ازلهجهی طوطیهای دیوانهات
کاش قفس بیاورند اژدها ادب شود
اردیبهشت را دوباره
تزیین کنند برای بَبر
تا شیپوریهای سفید را نخورده این میمون ِحریص
دنیا را نریخته نپاشیده روی دامنش هیولا
عشق همین گل سرخ ست که میبندم به سنگ و
پرتاب میکنم سمت شیشههات ناغافل
جرنگ و جرینگ و جرنگ
گرمب.
...............................................................
از کتاب شبیه خوانی . آزیتا قهرمان / آرست 1391
...............................................................
از کتاب شبیه خوانی . آزیتا قهرمان / آرست 1391
No comments:
Post a Comment