Wednesday, May 6, 2015

چه عاشق هایی بودند . یک شعر /آزیتا قهرمان

http://rendaan.blogspot.com.tr/2015/04/azita-ghahreman.html

 چ

برای ما که شکل فراق درآینه افتادیم
و مرغ ِ تشنه به جعبه فال نوک می زند
برای عرض یادش بخیر در آ ن زمین شعله ور
   به خط نازک باران  پشت کاسه ی سفا ل نیشابور
دریایی که عاشق  بغل زدم
 از پر و پهلویم می چکد هنوز

چه عاشق هایی
 همه غریبمرگ  وفراموش
سر به هوا  وقد شان کوتاه 
فقط تا شانه ی خدانگهدار

به سا ل و ماه و خواب ریخت
به رودخانه ای که رفت 
 می رود
اما همیشه اینجا ست

هنوزدرفکرم
کجای راه از روی ساعدم  پریدند
کی بی صدا  روی لبم  جان دادند
مثل انقلاب تا زد قد درخت هارا تا زانو 
 اسم مرده ها را نوشت پیشانی ِ خیابا ن
سوراخی چک چک در گلوی اردیبهشت
است  محتاج سوزن و چسب
آغوشی که درز ِ پاره اش را
 درسینه ام  باید  دوباره  بدوزم

  زنده ام هنوز
حتا اگر شما  استخوان هایی عزیز و پوسیده
ته دریا تیزاب ِ آهک و مرگ است
ته دریا اژدها روی صدا خش می اندازد
ته دریا ...
ماه دکمه ی  کنده از ژاکت ِنخ نمای فرسوده
پشت  جمله هایی که باید تمام و برگردم
مثل  زنی ترسیده  که از تاریکی بلندی
  ناغافل پریده باشد

چه عاشق هایی
 همه خسیس و فراموش
سنگ قبرهای مرمر سفید
  گل های داوودی پلاسیده 
همه را با خودشان بردند
 به رودخانه ای که رفت 
 می رود
 اما همیشه اینجا ست

No comments:

Post a Comment