Tuesday, May 14, 2013

این سوئدی ها



در مسیری که هر روز به سمت ماشین می رویم ، روی چمن کنار راه در فاصله دومتری ما یک بسته پلاستیکی سیاه رنگ خیلی بزرگ افتاده است. سرش را محکم بسته اند .از برجستگی اش معلوم است که توی آن پر است .   تو گفتی می بینی این سوئدی ها آنقدر محتاط و بی تفاوت و یخ و سرد هستند که هیچ کس حتی نگاهی به این بسته نمی اندازد ؛ مهم نیست بدانند توی این بسته ی بی صاحب چیه ؟از تو پرسیدم خب توی این بسته چیه ؟  تو گفتی چه می دونم وبسرعت  هردو از کنارش رد شدیم . چند روز بعد  تو پرسیدی  حالا فکر می کنی توی این بسته چیه ؟  شانه ام را بالا انداختم یعنی نمی دونم و قدم هایم را تند تر کردم . یک هفته گذشت و بعد یک ماه و پاییز آمد و هر روز باران می بارید و بعد برف آمد  و ما هروز صبح به سمت ماشین می رفتیم و عصر دوباره  از همان مسیر بر می گشتیم . هردو زیر چشمی  نگاهی میانداختیم به بسته پلاستیکی سیاه که از زیر برف ها کمی دیده می شد ،شانه ای بالا می انداختیم نگاهمان را می دزدیم و سریع  رد می شدیم  و هردو در سکوت به یک چیز فکر می کردیم : این سوئدی ها عجب آدم های بی تفاوت و یخ و سردی هستندها .!
2007 سوئد 

No comments:

Post a Comment