Wednesday, May 6, 2015

یادداشت آرش نصرت اللهی بر کتاب / هیبنوز در مطب دکتر کالیگاری /آزیتا قهرمان . مجله تجربه نوروز ۱۳۹۴



کُشتی یک قهرمان با زبان
آرش نصرت­ اللهی
یادداشتی بر «هیپنوز در مطب دکتر کالیگاری» نوشته­ ی آزیتا قهرمان

این مجموعه­ ی دفتربندی شده، در وضعیتی چالشی با زبان به­ سر می­برد. در برخی موارد زبان به شدت هدف متن قرار می­گیرد و آزیتا قهرمان فراموش می­کند که شعرشدن متنش از عهده­ ی فقط چالش با زبان، برنمی­ آید اما در اغلب موارد موفق می­ شود با افزودن نگاه تازه، ارتباط تازه بین عناصر معنایی متن، قرار دادن عناصر در فضای متفاوت و غیرمعمول، شعر را در وضعیت کشف قرار دهد. در این جا باید اشاره کنم که انتقال معنا در وضعیت کشف یادشده، دیگرگون می­شود و درواقع زبان درقالب کلماتش، دیگر فقط انتقال­ دهنده­ ی معنای مرسومش نیست و موجودیت زبان چیزی بیش از کلمات و آواهای آن می­باشد و این ارتباطات و نگاه تازه­ ی معنایی و بیانی است که انتقال و تأویل دیگرگون از متن را ممکن می­ کند. این­ها وقتی منجر به دگرگونی ساختار و بافت متن می­شود، آن وضعیت شعرگونه را رقم می­زند. نمونه­ اش شعر «در ستایش نامادری» که حتا از امکانات بیانی و آوایی زبان آذری برای فضاسازی استفاده کرده و تلفیق درهم تنیده­ ی عناصر زبانی و معنایی در آن اتفاق افتاده است (بخش­ هایی ازشعر): آی سونا خانیم/ در بن­بست لاله­ها دهان تو تیمارستانی قشنگ بود/ پلنگ را از رو بستی و ماه را نوشتم/ پستان همین شیپوریِ سفید باغچه شد و شیرم حلال/ گفتم قبول/ .../ دست­ هایم را دیگر نمی­ دهم تنبیه­ شان کنی/ لج کرده­ ام با هاراگدین و هارداسان بالام/ خوشه­ هایت خشم داشت/ شوخی­ هایم شاخ درآورد/ لبه­ هایت لیز بود سر خوردیم/ .../ آی سونا خانیم/ بیا بیا روی گوش­ هایت کمی عقاب بخندم/ درخت توت را نزدیک­تر بکش/ اردی­بهشت است/ باید بالاتر از تب؛ دیوانگی کنیم.
البته من با «روی گوش­ه ایت کمی عقاب بخندم» به لحاظ نحوه­ ی نحوشکنی و رفتارسازی موافق نیستم اما نزدیک کشیدن درخت توت می­تواند یک رفتار شاعرانه باشد که انتقال حس مناسبی دارد.
یا عبارات «خاطره­ ای که پوسته­ هایش را از اکنون گرفت» و «چشم­هایم را/ جای نقابش پوشید و رفت.».
نکته­ ی دیگر این است که شعر قهرمان همیشه پرتصویر و پر عنصر می­باشد و این­گونه شعرها نیاز به تعبیه­ ی محلی برای نفس کشیدن دارند که قهرمان نیز جز در مواردی توانسته این وضعیت را به­وجود آورد.

مورد دیگر رفتار وسواس­ گونه­ ی قهرمان در ساخت فضاهای شعری­اش  می­باشد که اغلب به سوررئال نزدیک است، به­ طور مثال در شعر «سفرنامه­ی سراندیب»، بعد از شرح یک منظره و تصویرسازی انتزاعی­اش، به پیدا کردن «تو»یی در یک نقاشی می­پردازد اما وسواس یادشده ول کن  نیست و با اضافه کردن عناصر دیگر مانند صفت؛ شرجی برای نقاشی، سعی در پیچیده کردن وضعیت و دست­یابی به بیشترین کشف­گونگی دارد که موفق بوده است. از شعر اخیر: تو شبیه نخل­ ها یک ور افتاده­ ای/ پشت نخلستان/ در نقاشی شرجی آن بندر/...
اما قهرمان باید مراقب این وسواس اضافه کردن عناصر باشد که پیچیدگی بیش ازحد متن­ اش، امکان کشف و لذت را از خواننده نگیرد.
در تصویرسازی­ها، علاوه بر تکنیک­ های مرسوم، تکنیک حرکت عناصر تصویر را در جهت زنده کردن تصویر، به­ کار می­گیرد. در شعر اخیر: کمی ابر آن گوشه/ سایه­ ها دست به گردن کنار یک درخت/ درست در همین صحنه اما/ چه برفی به یک باره/...
درمجموع این مجموعه فرصت خوبی­ ست برای با شعر بودن.

No comments:

Post a Comment